مهمانی فرزندان روح ا...

ما را به ضیافت خود بپذیرید که شما میزبانید و ما مهمان

مهمانی فرزندان روح ا...

ما را به ضیافت خود بپذیرید که شما میزبانید و ما مهمان

اصلاح الگوی ما

بسم الله

 

بیایید و تاخیر نکنیم

بیایید و تنبل بازی در نیاوریم

دیروز پزشکی که اروپا رفته بود می گفت به مردم ما ملت تنبل می گویند( غلط می کنند ولی می کنند)

بچه مذهبی ها بیایید اندکی ولایت پذیر باشیم

بدون ولایت تمام آرزوهای یاللیتنا کنا معکم ما نقش برآب است.

بیایید و به قول آقای پناهیان در روز زیبای تدفین مهمانانمان ولایت پذیری را لااقل از بچه های لبنان بگیریم

 

امسال سال اصلاح الگوی مصرف است.

پارسال هم سال نوآوری و شکوفایی بود و سال قبلش هم .....

ما چه کردیم ؟ هیچ دور خود گشتیم و فقط ادعا ی ولایت!

بهشت را به بها میدهند ها نه به بهانه!

از الان بیایید فکر کنید برنامه ریزی کنیم در هر کانون و تشکل که هستیم حتی به عنوان یک فرد هم کارهایی می شود کرد. بسیجی ها که دیگر فکر و ذکرشان باید این شود.

ببینید این که رئیس جمهور و رهبر ما جلوی دنیا می ایستد و میگوید این تحریم ها مهم نیستند به پشتوانه ی همین تلاش های ما در اصلاح الگوی مصرف است وگرنه اگر ما هم بخواهیم

مثل سایر ملت ها بخوریم و بخوابیم که نه از اسلام خبری هست نه از ایران چیزی می ماند .زمان جنگ و انقلاب هم با همین تدبیر ها پیروز شدیم. وگرنه الان به عید می گفتیم العید!

بیایید و در بحث های خانوادگی در برنامه ریزی های تشکلی و ...خلاصه هر کاری که از دستتان بر می آید بکنید .البته اینها توفیق می خواهد . و اینطور نیست که کار ما وابستگی زیادی داشته باشد . اگر می خواهیم خود را در پیشگاه آقای واقعی مان امام زمان ولایتی معرفی کنیم بسم ا...

سفرنامه جنوب

به نام خدا 

 

قسمت اول ودوم

ساعتش را درست یادم نیست ،4ونیم بود یا پنج" حرکت از در رشت " احتمالا به دلیل همین فراموش کاری هم از اتوبوس جاماندیم! شانس آوردم دوستم پرسید که دقیقا چه ساعتی راهی نورید وگرنه با قلبی آرام و مطمئن فکر می کردم 5 هم دانشگاه باشم خوب است.

البته انصافا کلی هم تلاش کردم از زوایای زیادی بهشان برسم ....حافظ، جمهوری آخر سر هم دست به دامان خیابان ولی عصر شدم.ولی نشد؛ البته بد هم نبود برای مرفهین بی دردی مثل ما اتوبوس ریالی های ونک راه آهن هم تجربه بدیعی بود.

رسیدم وقیافه های بدیع تری هم زیارت کردم .تقریبا نصف بچه ها را نمی شناختم :هشتاد و هفتی های به اصطلاح 0 کیلومتر-اگر فرصت شد بعدا مشروحا می گویم که این غریبگی چند ساعتی بیشتر طول نکشید!-

ایستگاه شلوغ بود.البته ایستگاه تنها جایی بود که راهی نور بودنمان برای نوربالا زدن و پز معنوی دادن کافی نبود؛ آنجا زائر های دیگری هم بودند، زائران مطلع نور، خراسان. السلام علیک یا غریب الغربا یا امام الضعفا...

تاخیر چند دقیقه ای قطار بهانه خوبی برای شناختن این هم قطارهای 0 کیلومترمان،انتظار برای تیکه های معمول بچه ها ، ولی خبری نبود انگار از همین اول همه گارد خودسازی و مدارا و این حرف ها گرفته اند.

باید سوار قطار می شدیم.قطاراتوبوسی! آدم یاد فیلم های هندی و قطارهای با ظرفیت نامتناهی آنجا می افتد که خواهروبرادرانه همه چند طبقه راهی می شوند! البته همان چند ثانیه اول ورود به سکو مشکل حل شد. صندلی های تر و تمیز و سه هم صندلی! که بی هیچ تلاش و انتخابی خود به خود

پیدا شدند.

همان لحظات اول زیپ کیف بچه ها بود که یکی یکی باز می شدند و خوراکی ها بیرون می آمدند و به فضل خدا به ما هم چیزی می رسید! خلاصه چشممان دنبال چیپس این دوست و نیک نک دوست دیگر بود که به خود آمدیم و دیدیم چشممان خیس است و به کلی هوایمان عوض شده... این قطار و این مسیر و وقت اذان...پس حاج حسین و حسن باقری ها و زین الدین ها کجایند که وضویی بسازند و همین جا نمازی اقامه کنند.

بگذریم ،سرمان را دوباره گرم کردیم به همین هم صندلی ها ! و هم صندلی های مجاورمان و بحث و تبادل نظر! چند ساعتی بیشتر نشد که راننده قطار هم مثل ما یادش به نماز افتاد و زد کنار تا نمازی بخوانیم از سر فراغت و چه نمازی! وقت بسیار بود و جا فراوان!

آنجا بود که فهمیدم خداوند احتمالا به دلیل همین توجه تام شرکت قطار های مسافربری رجا به نماز و اختصاص وقت فراخی برای آن بوده که نماز مسافر را شکسته حکم فرموده اند!البته در ادامه خواهم گفت که دلایل دیگرش را هم کشف کردم.

معمولا در چنین سفرهایی شام شب اول را خود بچه ها باید بیاورند ؛صد البته ما همراهان بسیج دانشجویی یودیم و نیازی به این کارها نبود. می دانید دادن یک شام در قبال حقوق ها و پاداش های میلیونی این ها هیچ است ! البته برای حفظ ظاهر هم که بود از همان کباب های هرروزه شان به ما ندادند و به تن ماهی آن هم هر چند نفر یکی بسنده کردند.تا یادم نرفته بگویم آن زمان هنوز سال اصلاح الگوی مصرف شروع نشده بود که در اقدامی رسمی این همه نارنج سالم و نیمه سالم دور ریخته شود. البته اینها از مصادیق اصراف نیست ها شما نگران نباشید

سرتان را درد نیاورم چه راحت خوابیدیم و بی هیچ تکان و سر و صدایی جایتان خالی شب را به صبح رساندیم خیلی مهم نیست صبح چشممان باز شد به بیرون . که واقعا سبزی خیره کننده ای بود ، خیلی ها از پنجره آویزان شده بودند و بیرون را نگاه می کردند بعضی ها هم خوب فرصت نکردند چون بحث های فوق العاده مهمی داشتند که اجازه این لوس بازی ها را به ایشان نداد!

بنده هم که مغز ناچیز موجود را پر کرده بودم از کتب زندگانی چشم و چراغ های مملکت، تماما شیر آبغوره گیری را باز کرده و به یاد عزیزانی که می دانستم همه ی زائران آرزوی بودن به جای آنها را داشتنداشک می ریختم . به یاد شیر زنانی که این مسیر را باهمسر و فرزندانشان آمدند و این صحنه های زیبا را دیدند و احتمالا به همسرشان نشان دادند و آخرین لبخند های دور همشان را تجربه کردند و تنها همین مسیر را بازگشتند....

القصه رسیدیم به مقصد .بچه ها که کم کم حال و هوای دو کوهه داشت می گرفتشان موبایل های را در آورده بودند و نوای دوکوهه السلام ای خانه عشق می آمد تا مگر کم کم فضایمان را منور کند. البته نگران نشوید برادران تصویربردار نمی دانم کجا با وظیفه شناسی تمام چنان همه لحظات و چهره ها را محاصره کرده بودند که کسی جرات اشک ریختن و فکری جز فرار از دست اینها نداشت. همین جا بگویم که تا پایان سفر فهمیدم گرچه اینها فی سبیل ا... خدمت میکنند می بایست از آن پاداش های میلیونی بسیج مقداری هم برای تلاش های انصافا بی وقفه این عزیزان اختصاص داد که به گمانم فقط سرویس های بهداشتی را مستند نساختند.

ادامه دروغ های نو در سال نو!

توی پست قبلی نه قبل تریش ! یک مطلبی به نقل از منابع صهیونیستی گذاشتم . اینا الان برای فریب افکار عمومی اومدن و یعنی ارتش خودشون ر محکوم می کنند حالا به چی ؟ 

 

 

به ظاهر برای اینکه چرا وارد خانه ها شدید و زباله هاتون رو جمع نکردید!!فدای تو با این همه دلرحمی و صفا! 

 البته افکار عمومی هم به همین راحتی گول می خورند ها!! 

 

این یک ویترین خوب برای ارتش وحشی اسرائیل هست ولی دردرون خودشون هرکاری می کنند تا روحیه سرباز هارو برای هرگونه آدم کشی آماده کنند.  

 

گفتم آدم کشی ؟ نه نسل کشی می دونید خیلی ساده انگاریه اگر کسی فکر کنه اینا با این آدم ها دشمنی دارند . اینها می خواهند به هر وجهی هست نسل را بسوزانند. 

 

چه اینکه الان هم بیشتر روی کشتن زن ها و حتی زنهای حامله کار می کنند و جوانان اسرائیلی را در برهه هایی برای ازدواج با دخترهای جنوب لبنان تشویقمی کردند و به بچه دار شدن 

 

باور نمی کنید نه؟  یادتان به جنگ صرب ها بیاید که مرد ها را می کشتند ولی زنها را چه؟بعد از تجاوز و بچه دار شدن رها می کردند و امرئز نسلی از این بچه ها با پدر های صرب بی نام مانده اند. 

 

 

اینها وقتی بفهمند آیا نسل همان نسل سالم مسلمان خواهد ماند؟؟ 

 

 

بگذریم این تی شرتهایی که الان ارتش اسرائیل برای تقویت روحیه آدم کشی سربازهایش درست کرده را ببینید تا عرائض من را درباره فریب افکار عمومی باور بفرمایید!!  

 

روزنامه هاآرتص، برای اولین بار، تصاویری تکان دهنده از تی شرت های سربازان ارتش اسراییل نشان داد که در آن کشت و کشتار فلسطینی ها به دست نیروهای نظامی اسراییل، مورد تمسخر قرار گرفته است. در یکی از این تصاویر تکان دهنده، زنی باردار به تصویر کشیده شده که از دو طرف در تیرس گلوله قرار گرفته و در پای تصویر، به انگلیسی نوشته شده "یک تیر، دو نشان". در تصویر دیگر، مادری در کنار مدفن کودکش در حال گریستن است و در زیر تصویر به زبان عبری نوشته شده "بهتر است از کاندوم استفاده کنید" که ظاهرأ این جمله به آن معنی است که بهتر بود این بچه اصلأ به دنیا نمی آمد. این تصاویر جنجال برانگیز در حالی منتشر می شود که اسراییل برای دومین بار ظرف چند روز گذشته، بر سر انضباط اخلاقی سربازانش، مورد انتقاد قرار گرفته است.  


این هم تصویر یک زن باردار فلسطینی است با نوشته ی: یک شلیک با دو هدف همان یک تیر و دو نشان خودمان

بسم ا...

سفرنامه ای به جنوب 

 قسمت اول

 

ساعتش را درست یادم نیست ،4ونیم بود یا پنج" حرکت از در رشت " احتمالا به دلیل همین فراموش کاری هم از اتوبوس جاماندیم! شانس آوردم دوستم پرسید که دقیقا چه ساعتی راهی نورید وگرنه با قلبی آرام و مطمئن فکر می کردم 5 هم دانشگاه باشم خوب است.

البته انصافا کلی هم تلاش کردم از زوایای زیادی بهشان برسم ....حافظ، جمهوری آخر سر هم دست به دامان ولی عصر شدم(خیابان ولیعصر منظور است). ولی نشد؛ البته بد هم نبود برای مرفهین بی دردی مثل ما اتوبوس ریالی های ونک راه آهن هم تجربه بدیعی بود.

رسیدم وقیافه های بدیع تری هم زیارت کردم .تقریبا نصف بچه ها را نمی شناختم :هشتاد و هفتی های به اصطلاح 0 کیلومتر-اگر فرصت شد بعدا مشروحا می گویم که این غریبگی چند ساعتی بیشتر طول نکشید!-

ایستگاه شلوغ بود.البته ایستگاه تنها جایی بود که راهی نور بودنمان برای نوربالا زدن و پز معنوی دادن کافی نبود؛ آنجا زائر های دیگری هم بودند، زائران مطلع نور، خراسان. السلام علیک یا غریب الغربا یا امام الضعفا...

تاخیر چند دقیقه ای قطار بهانه خوبی برای شناختن این هم قطارهای 0 کیلومترمان،انتظار برای تیکه های معمول بچه ها ، ولی خبری نبود انگار از همین اول همه گارد خودسازی و مدارا و این حرف ها گرفته اند.

باید سوار قطار می شدیم.قطاراتوبوسی! آدم یاد فیلم های هندی و قطارهای با ظرفیت نامتناهی آنجا می افتد که خواهروبرادرانه همه چند طبقه راهی می شوند! البته همان چند ثانیه اول ورود به سکو مشکل حل شد. صندلی های تر و تمیز و سه هم صندلی! که بی هیچ تلاش و انتخابی خود به خود پیدا شدند