مهمانی فرزندان روح ا...

ما را به ضیافت خود بپذیرید که شما میزبانید و ما مهمان

مهمانی فرزندان روح ا...

ما را به ضیافت خود بپذیرید که شما میزبانید و ما مهمان

واصبر

واصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداۀ و العشی یریدون وجهه و لا تعد عیناک عنهم ترید زینۀ الحیات الدنیا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان امره فرطا

این قسم آیه ها در قرآن تکرار شدند

اینکه ما باید با چه کسایی باشیم ، خوب شاید بگیم اینکه معلومه . ولی نه انگار هنوز ریزه کاری داره مثلا خدا نمی فرماید اینها رو دوست بگیرید می فرماید  خودت را با شکیبایی با آنها بدار،

انگار خدا عیب ما بچه مذهبی (نما!)ها رو خوب می دونسته!

به قول آقای مطهری اگر یک نفر اهل همه فسق و فجور از خارج بیاید و یک سری هم ایران بزند و علاوه بر همه گناههایی که م یکند یک بار در عمرش از در یک مسجد که می گذرد نیم نگاهی بیندازد و علیرغم تصور همه احترامکی کند! همه می گوییم بله آقا فلانی هم آدم خوبی است حالا یک رفتارهایی هم اگر دارد ذاتش فلان و ....

البته این رفتار خوبی است اما ما درباره همه اینطور نیستیم مثلا اگر یک آدم خیلی خوب که یک عمر درست عمل کرده یک روزی یک کار بدی بکند همه عمر از او بیزار می شویم ! بابا خوب مردم که معصوم نیستند .

خلاصه ما ها معمولا کم صبریم . رحما علی الکفارهستیم و اشدا بینهم!

همش هم از کم صبری هست ها وگرنه خودمان هم می دانیم توی این دوره آخر الزمان همین دور و بری هایمان هم غنیمت هستند .پس چرا برایشان سنگ تمام نمی گذاریم و به فرموده آن روایت اگر خطایی از آنها می بینیم اول نمی رویم 70 تا حسن ظن پیدا کنیم خدا عالم است.

خدا همه ما را هدایت کند!


البته اینکه مسلم هست که ما کوچکتر از ان هستیم که حتی بخواهیم بگیم ما کوچکتر از آنیم که راجع به قرآن چیزی بگوییم. صرفا یک سری حرف است که به نظرم آمد

سفرنامه جنوب قسمت چهارم

بسم الله  

قسمت های قبلی در پست های قبلی  

 

روز اول

دوکوهه ، فتح المبین، میشداغ

همه را رفتیم .مسیر طولانی بود. اتوبوس ها هم خالی از حرف نبود . یعنی  خوش به حال آنهایی که مردند و صدای سرود دسته جمعی این زوار نور را نشنیدند.....یاور تخریب چی من با من و همراه منی ...

                                                                    امشب در سر شوری دارم .....

راوی های جوانی هم همین جا به ما اضافه شدند.

هدیه فرهنگی!این را یادم رفت .الحق و الانصاف فکر خیلی خوبی بود. یک کیف خاکی کوچک حاوی مهر و نقشه و چفیه و یک کتاب(از همان سری کتابهایی که معرف حضور همه هست خدا به اهلش هبه نماید!!)

راستی گرسنه و تشنه که هستید؟بله؟ نیستید هم عیبی ندارد. کیکسا کار خود را می کند نمی خورید بگذارید توی این کیف برای بعدا ...نه،نه، بعدا که دوباره می دهیم!

 قایم کنید برای سوغاتی خواهر زاده ای ،برادر زاده ای کسی ، چه قدر سوال می کنید بدوید...سریع تر ...سریع تر برنامه امروز خیلی فشرده است !!!!....

صدای بیسیم را پخش کرده اند تا فضاسازی شود....موقعیت های مختلف را داریم یکی یکی رد می کنیم فرصت ایستادن نیست.داخل کیفم تجهیزاتی آوردم منتظر کوچکترین قصوری از مسئولان هستم تا عجالتا گم و گور شوم و مشغول شوم ،فرصت مناسب است ..روی یک تابلو چوبی نوشته شده موقعیت نماز-می بینید عصر ارتباطات به چه سرعتی از تابلوهایی که ما برای برنامه تدفین ساختیم تقلید کردند؟! بی خیال،ما که برای خدا کردیم بخیل که نیستیم ..بسازید!-شل می زنم تا بروم داخل سنگر و..

طبق معمول اینجا هم اشغال است ...

حکمت دیگر نماز شکسته را اینجا کشف کردم برای اینکه این سنگرها زود خالی شود ..جمعیت زیاد است !

البته این عرفا نماز نمی خوانند گویا اعتکافی چیزی است .نمی روند.دیگر باید بروم تا همین الان هم مسئولی از پشت سرم به صحت شنوایی ام شک کرده است!

به گوشم ...بگو...

بزنید یک کم پایین تر ....خوب تر شد....

صدای گلوله تانک و...

ما هم به گوشیم ،صدایتان را می شنویم . ...شما چه ؟ما را هم بازی می دهید؟

می گویند جنگ تمام شده ولی دفاع همچنان ادامه دارد، ما هم می خواهیم سرباز باشیم .همرزم ما می شوید؟

اینجا گلهای فلزی درون خاک فروکرده اند به یاد شما.این خاک ها و سنگ ها از قلب ما نرم ترند؟ به یادتان ، به یاد امامتان خون به دلهامان شده است ....

هنوز به گوشید؟...السلام علیکم یا انصار رسول ا....

نامتان را نمی دانیم ولی می دانم برای  سلام نامی بهتر از این نمی شناختید . انصار رسول  ا...

برایمان دعا کنید ، ما تازه مسافر شده ایم ...

                                                     *************

کوهی پر از پرچم های یا حسین و یا زهرا، یا مهدی

نمی دانم در این سفر نورچه  کرده ام که اول وقت مرا به حضور نپذیرفته،ما را وحتی در لابلای پاکی جماعت هم ...

داخل می شوم اتاقی پر از نماز،نیاز، پر از عطر مریم  ومحرابی برای اتصال این هم قطارهایی که حالا فرشته وار مشغول تسبیح شده اند

و ساعتی بعد انفجار است و هیاهو ، گرمای آتش است و غرش گلوله....

کسی می گوید ما را که یارای تاب صدای این ها نیست را چه به دوزخ تو،

به سرعت به صدا عادت می کنم ،خیلی فکرنمی کنم به آنهایی که اینجا بودند و با همین ها پرواز کردند، ...نمی شنوم.  در فکر کربلایی هستم که روحانی می گوید ،قرعه کشی که حتی نام ما در آن راه ندارد...

 آنها هم فکر کربلایشان بودند گمان نمی کنم شنیده باشند..

می خواهیم برویم، عزاداریم ....عزاداریم که کربلایی نشده باز می گردیم . اینها یاران کربلا شدند بی آنکه کربلا بروند.عزاداریم از ترس مبادا ما را در زمره ایشان نپذیرند؛پس بر سر وسینه خود می زنیم

و می رویم ...

 

امیدوارم این پست برایتان تکراری باشد!

شعار تغییر میدهند؛ خوب، این تغییر کجاست؟ چه تغییر کرده؟ این را براى ما روشن کنید؛ چه تغییر کرده است؟ دشمنى شما با ملت ایران تغییر کرده؟ کو علامتش؟ دارائى‏هاى ملت ایران را آزاد کردید؟ تحریمهاى ظالمانه را برداشتید؟ از لجن‏پراکنى و اتهام‏زنى و تبلیغات سوء علیه این ملت بزرگ و مسئولین مردمى آن دست برداشتید؟ دفاع بى‏قید و شرط از رژیم صهیونیستى را کنار گذاشتید؟ چه تغییر کرده؟ شعار تغییر میدهند، اما در عمل تغییرى مشاهده نمیشود. ما هیچ تغییرى ندیدیم. حتّى ادبیات هم عوض نشده است. رئیس جمهور جدید آمریکا از اولین لحظه‏اى که رسماً به ریاست جمهورى رسید و نطق کرد، به ایران و دولت جمهورى اسلامى اهانت کرد؛ چرا؟ اگر راست میگوئید تغییرى انجام گرفته است، کو این تغییر؟ چرا چیزى دیده نمیشود؟ من این را به همه میگویم؛ مسئولین آمریکائى هم بدانند، دیگران هم بدانند؛ ملت ایران را نه میشود فریب داد، نه میشود ترساند. 

 


رهبر انقلاب در جمع زائران حرم مطهر رضوی

سفرنامه جنوب قسمت سوم

بسم الله

خطر!! این قسمت دوز معنوی بالاتری دارد لطفا برای جلوگیری از اوردوز شدن از قسمتهای اول که در پست های قبلی آمده شروع کنید.

قسمت سوم؛ دوکوهه

داشتم می گفتم رفتیم که سوار اتوبوس شویم.به چشم خودم دیدم چرا معلم دبیرستان برای یاد آوری کلمه در بهترین حالت در اصل لانه کبوتر این همه تاکید می کرد ! همه کبوتر ها می خواستند سوار اتوبوس اول شوند

!

البته ما به اصطلاح سال بالایی تر ها راهی اتوبوس دوم شدیم . برادران هم تا آنجا که من فهمیدم 2 تا اتوبس بودند که احتمالا گاوشان اواسط مسافرت اتوبوس زایید(آن همه 2 قلو!) و شدند 4 تا گ...نه!!!اتوبوس

رسیدیم دو کوهه،البته قبل از پیاده شدن سناریوی ساندیس و کیک آغاز شد(این سناریو اینقدر ادامه یافت تا به قول دوستی اگر درطول سفر به هرکس سرم میزدید به جای خون ساندیس بیرون می زد 

 

منزل اول حالا بروید وضو بگیرید تا برایتان بگویم! جایی خوانده بودم که وقتی شهید همت اینها می آیند اینجا خیلی داغون بوده ،همه کارها تقسیم میشود و همه مشغول میشوند. دستشویی ها گرفته بوده و همه می خواستند ببینند چه کسی شانس می آورد و قرعه به نامش می افتد البته اینها که همانها نیست جدید ساخته اند ولی گویا مرام و تواضع همت مانده..همه جا خیلی تمیز  

 است

.

 

منزل دوم حاشیه پادگان، از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟گفت ...گفت نیت کنیم چرا آمدیم؟

شاید آمدیم تا بگوییم که یادمان هست جمله امیرمان را که فرمود جهاد دری از درههای بهشت است

...

شاید آمدیم تا بگوییم از او ممنونیم ،از نزول این همه امداد و رحمت

....

شاید آمدیم تا به یادشان باشیم ، و در آرزوی آرزوی شان....شهادت

شاید هم آمده بودیم تا تنها و تنها ببینیم تا در ذهنمان نقش ببندد"کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن ا

( !

...خطر تا تمام شدن دستمالها چیزی نمانده . راه زیادی در پیش است دقت کنید)

 

منزل سوم جلوی ساختمان گردان حبیب بن مظاهر

گویا برای این همقطارهای تازه واردمان خیلی جالب بود: مروری به تاریخ جنگ

منزل چهارم پشت ساختمان هایی کهنه مرد کم کم خودمانی تر می شود. خاطره می گوید برایمان

کتابی هم معرفی می کند به نام" دا" فکر کنم با یک وام از صندوق رفاه بتوانیم تهیه اش کنیم ! (11500تومان)

 

 

منزل پنجم جایگاه صبحگاه پادگان

سردار عسگری نبود تا همین جا برایمان بخواند،مثل خود شهید گلستانی:"اللهم اجعل صباحنا صباح الابرار 

منزل ششم انتهای محوطه صبگاه نزدیک ساختمان فرماندهی

برایمان از رقص پرچم ها می گوید از نواهای صف هایی که در هوای تاریک و روشن صبح می دوند و می خوانند وهنوز شعری در ذهنش مانده که برایمان زمزمه می کند

.

مرد راوی خودش دلش گرفته به طرف ساختمان می ایستد و سلام میدهد سلام ابراهیم های همت سلام حاج احمد متوسلیان ها ،شهید کلهر ها ...سلام عباس کریمی ها

طبتم و طابت الرض التی دفنتم فیها....

تمام می کند تا منزل هفتم زمانی نمانده باید راهی شد

در راه به بیچارگی این زمین ها فکر می کردم آن قدم ها کجا و اینها کجا...

زمین خالی محوطه صبحگاه که حالا همسن و سالهایشان به یادآنها در آن مسیر برگشت دویدند.همانطوری 3تا را می رفتند و چهارمی را می کوبیدند

.

 

 

منزل هفتم حسینیه و نماز.... نه اشتباهی رخ داده هنوز 10 دقیق مانده اول نماز بعد از غذا

گفتم حکمتهای دیگر نماز شکسته را فهمیدم یک دیگرش همین جا بود. اگر نماز مسافر دورکعتی باشد می شود 2تا یکی کرد .نهار را که خوردی دوان دوان خودت را به

حسینیه می رسانی و با نماز عصر امام جماعت هر دو را می خوانی!

 

 

منزل آخر سردار عسگری،صدایش را از باند بزرگ بغلمان داریم تصویرش را نه

وشروع می کند از اینکه چرا جامانده بریمان می گوید.تقصیراو نیست دوستانش خیلی خواستنی بودند

.

قبلا تاتر دیدنی بود اینجا شنیدنی شد ...تاتر شب اول با هنرمندی هنرمندی که هنرش به فرمایش امام شهادت در راه خدا بود

-

.تذکر:شب اول با شام آخر هیچ نسبتی ندارد!دستمال هم اگر داری بده بدجوری گیرافتادم-

پیش به سوی اتوبوس. وادامه سناریوی کیکسا

(

!مخفف کیک ساندیس است .فکر کنم اینطوری با کلاس تر باشد.)